نام ونام خانوادگی شهید:جواد عباسی // محل تولد:سکه روان_2-۹-۱۳۳۷
عضویت: پاسدار // محل شهادت :فکه _1361/۳/۱۹

آنچه کشور ما را ،ملت ما را پیروز کرد ایمان به خدا و عشق به شهادت بود.”امام خمینی(ره)”
زندگینامه
جواد عباسی فرزند ملک در ۲ آذر ۱۳۳۷ در یک خانواده مومن، مذهبی و کم درآمد متولد شد.چون منبع درآمد اکثریت اهالی روستای سکه روان که جواد در آنجا متولد شد،دامداری و کشاورزی بود،بنابراین از همان دوران کودکی به کمک پدر شتافت.او در سن ۱۰ سالگی مادر عزیزش را از دست داد.ومشکلات زیاد زندگی او از رفتن به مدرسه محروم کرد. روح تعالی طلب و جستوجوگر او آرام نمی گرفت و با حضور در کلاس های مکتب خانه به فراگیری قرآن و زبان فارسی مشغول شد.دوران عمر کوتاه جواد بیشتر با اهل علم و روحانیت سپری شد.
دوران نوجوانی و جوانی را با تلاش برای تامین معاش خانواده سپری نمود.
اقدامات شهید قبل از انقلاب
تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی به اوج خود رسید.جواد نوارهای سخنرانی و اعلامیه ها و رساله امام را بین مردم توزیع می کرد.
اقدامات شهید بعد از انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی،تلاش زیادی برای حفظ امنیت در شهر می نمود.با شروع جنگ تحمیلی به عنوان سرباز منقضی ۵۶ فرا خوانده شد و از همان موقع رسما به عضویت سپاه پاسداران درآمد و فعالیت های چشمگیری را در زمینه برقراری امنیت و گسترش فعالیت های بسیج در منطقه انجام داد.در همان زمان با رأی قاطع مردم به عضویت شورای اسلامی شهرک انتخاب شد و منشاء امور خیر فراوانی برای مردم گردید.
خصایص شهید
اعتماد به نفس ، آینده نگری،حضور در ذهن،صداقت،خلوص و تعهد و صلابت از ویژگی های بارز او بود.از ابتدای عضویتش در سپاه مرتبا در جبهه حضور پیدا می کرد و به عنوان رزمنده ای خستگی ناپذیر علیه متجاوزان به حریم دین و میهن قهرمانانه می جنگید.
شهادت
تا اینکه در بهار ۱۳۶۱، پس از مدتی نبرد بی امان ،در منطقه عملیاتی فکه شهادت را در آغوش کشید و به آرزوی دیرینه اش دست یافت .پیکر مطهر این رزمنده مخلص جبهه توحید بر دوش امت سوگوار قیروکارزین تشییع شد و در گلزار شهدای روستای سکه روان به خاک سپرده شد.
این شرح بی نهایت کز حسن یار گفتند / حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
وصیت نامه
بخشی از وصیت نامه پاسدار شهید جواد عباسی:
«با کمال آگاهی و آزادی در این راه خدا ،حسین و راه امام امت است پا نهادم و این لباس مقدس و پر افتخار پاسداری را بر تن نمودم تا اینکه به هدفم که الله است برسم.
آیا وقتی که آخر زندگی دنیا مرگ است حیف نیست که انسان در بستر مرگ یا به وسیله تصادف بمیرد؟! انسان باید در میدان مبارزه باشد شاید بتواند حق مظلومی را از ظالمی بگیرد. بکشد و کشته شود.پس در جامعه ای که بخواهد حکومت اسلامی،یعنی؛حکومت الله به رهبری مجتهدی به تمام معنا انسان الهی و روحانی تحقق پیدا کند و مستضعفین از چنگال ستمگران نجات پیدا کنند باید شهید داد.باید معلول داد ،باید خون داد .باید فرزند داد.باید هجرت نمود.باید اسیر داد.باید جنگید و باید پیروز شد. انشاءالله می روم تا با خون سرخ خود شاید بتوانم درخت مقدس انقلاب را آبی تازه داد و ثمره ی آن را به جهان صادر نمایم…خداوندا تو را شاهد می گیرم که جز تو و رضای تو ،سرکوبی دشمن و احیای دین و حمایت از ولی امر تو هیچ هدف دیگری ندارم.»
انتهای پیام/منبع لاله های عاشورایی(با اندکی تغییر)
